این همه زیبایی و سرزندگی و تازگی از زلال چشمه دامنتو می جوشد این روح خسته را هر چه کهنگی داشت به نوید آمدنت به تازگی نشاندمش هر چند سخت اما من این روح ناراضی و عبوس را به تازگی نشاندمش. بهار تو با همه ی زیبایی هایش می آید اما در بین ما کم و کاست بسیار است ما کم داریم از والامنش های انسانیت ،ما چنین گلستان هایی را کم داریم می دانم که به خود می بالی که رقیبی نداری اما بگذار به تو بگویم که اگر مانده بودند آن شرشار گلستان های همت و غیرت ، تو جرأت خود نمایی نمی کردی آن ها که همه را بارور به درک ایستادگی کردند آنها که رفتنشان مهریست بر ارزش والای زندگی عزمتند، رفتنشان چه تلخ بود بر ایمان و تلخ تر اینکه آنها همه با لبخند می رفتند و روح بسیارمان حقارتش را به چشم می دید و از خود بیزاری می شد از این همه دنیا دوستی دنیا طلبی ، ریاست طلبی ، ما کجا آنها کجا …
بهار تو با وجود همه می آید نرم،زیبا،آرام
نظرات شما عزیزان: